یوسف می دانست که تمام درها بسته اند

اما بخاطر خدا و تنها به امید او

به سوی درهای بسته دوید و تمام درهای بسته برایش باز شد.

اگر تمام درهای دنیا هم به رویت بسته شدند

تو هم بخاطر خدا و با اعتماد به او به سوی درهای بسته بدو

چون *خدای تو و یوسف یکیست*

 


موضوعات مرتبط: ☆اجتمایی★ ، ★دلنوشته☆ ، ،

تاريخ : یک شنبه 5 آبان 1392 | 19:29 | نویسنده : Shahrzad |

ﺑـــﻪ ﺑﻌﻀــﯽﻫـــﺎ اوﻧﻘﺪﺭ ﺑﻬــــــــﺎ ﻣﯿـــﺪﯼ ﮐـﻪ


ﯾـﻪ ﺭﻭﺯ ﺧــﻮﺩت هم ﺩﯾﮕـﻪ ﻧﻤﯿﺘـــــﻮﻧـﯽ ﺑﺨــــﺮﯾـــﺶ !


موضوعات مرتبط: ☆اجتمایی★ ، ★دلنوشته☆ ، ،

تاريخ : پنج شنبه 2 آبان 1392 | 21:15 | نویسنده : Shahrzad |
انقد که بعضى آدما بیشعورن ، خود بیشعور انقد نیست !
نمیخواد زیاد دقت کنی ، فقط بدون حرف سنگینیه...

موضوعات مرتبط: ☆اجتمایی★ ، ☆خنده بازار★ ، ،

تاريخ : پنج شنبه 2 آبان 1392 | 21:3 | نویسنده : Shahrzad |

Inline image 14

معنی:وقتیکه “من” تبدیل به “ما” شود..
حتی بیماری نیز جای خودشو به سلامتی میدهد!
(البته انگلیسیش قشنگ تره چون بازی با کلمات هست)


موضوعات مرتبط: ☆اجتمایی★ ، ،

تاريخ : پنج شنبه 2 آبان 1392 | 20:58 | نویسنده : Shahrzad |
تاريخ : پنج شنبه 2 آبان 1392 | 20:54 | نویسنده : Shahrzad |
تاريخ : پنج شنبه 2 آبان 1392 | 20:52 | نویسنده : Shahrzad |
تاريخ : پنج شنبه 2 آبان 1392 | 20:33 | نویسنده : Shahrzad |

شهر از بالا زيبا است و انسان ها از دور جذاب

فاصله مناسب رو حفظ كنيم تا دوست داشتني بمونيم...


موضوعات مرتبط: ☆اجتمایی★ ، ★دلنوشته☆ ، ،

تاريخ : پنج شنبه 25 مهر 1392 | 21:32 | نویسنده : Shahrzad |

شبی از شبها، شاگردی در حال عبادت و تضرع و گریه و زاری بود.

داستانی جالب و اموزنده رو براتون تو ادامه مطلب گذاشتم امیدوارم لذت ببرید...

 


موضوعات مرتبط: ☆اجتمایی★ ، ،

ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 24 مهر 1392 | 22:30 | نویسنده : Shahrzad |

پیرزنی مسن در حالی که بچه ای را را در بغل داشت

 وارد بیمارستان شد و به پرستار گفت:التماس میکنم به داد این بچه برسید...

بچه ماشین بهش زد و فرار کرد.

 

پرستار خیلی بی تفاوت:این بچه نیاز به عمل داره باید پولشو پرداخت کنید.
 

پیرزن گفت:ولی من پول ندارم پدر و مادر این بچه رو هم نمی شناسم.

خواهش می کنم عملش کنید من پول و تا فردا براتون آماده میکنم

پرستار : با پزشکی که قراره بچه رو عمل کنه صحبت کنید.

ولی پزشک بدون اینکه به کودک نگاهی بیندازد گفت:

این قانون بیمارستانه. باید پول قبل از عمل پرداخت بشه.

صبح روز بعد…

همان دکتر سر مزار دخترش ماتش برده بود و به دیروزش فکر میکرد..

 


موضوعات مرتبط: ☆اجتمایی★ ، ،

تاريخ : چهار شنبه 24 مهر 1392 | 2:46 | نویسنده : Shahrzad |
صفحه قبل 1 صفحه بعد
.: Weblog Themes By BlackSkin :.